اظلال. سایه افکندن. سایه گستردن: سحاب شب سایۀ مشکفام... انداخت. (ظفرنامه) ، عارض شدن. پیدا شدن: دنبال این حادثۀ الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت به آنچه خدا آن را خواسته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310)
اظلال. سایه افکندن. سایه گستردن: سحاب شب سایۀ مشکفام... انداخت. (ظفرنامه) ، عارض شدن. پیدا شدن: دنبال این حادثۀ الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت به آنچه خدا آن را خواسته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310)
در تداول عامه یا به گریه انداختن. گریاندن. گریانیدن: چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازد جهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا. سنجر کاشی (از آنندراج)
در تداول عامه یا به گریه انداختن. گریاندن. گریانیدن: چو عشق افگند در دل شور مژگان گریه اندازد جهد هر گه که برقی لاجرم باران شود پیدا. سنجر کاشی (از آنندراج)
حرکت آخرین که در زنخ محتضر پدید آید. تشنج آخرین شخص محتضردر فک اسفل. آخرین حرکت تشنجی چانۀ محتضر. کنایه است از مردن. کنایه است از دم درکشیدن و جان سپردن
حرکت آخرین که در زنخ محتضر پدید آید. تشنج آخرین شخص محتضردر فک اسفل. آخرین حرکت تشنجی چانۀ محتضر. کنایه است از مردن. کنایه است از دم درکشیدن و جان سپردن
رها کردن باشه برشکار. پرواز دادن باشه برای گرفتن شکار: اباقاخان را بدیدار او شعفی تمام ظاهر شد و بوقت مراجعت اوفرمود که پیر شده ام و اگر چه فرزندم ارغون فرزند غازان را بغایت دوست میدارد و چون یگانه است مفارقت اونخواهد، مرا دلخواه چنان است که او را پیش من فرستدتا باشه و طرمتای می اندازد و شیرالغومی آورد... (تاریخ مبارک غازانی ص 5)
رها کردن باشه برشکار. پرواز دادن باشه برای گرفتن شکار: اباقاخان را بدیدار او شعفی تمام ظاهر شد و بوقت مراجعت اوفرمود که پیر شده ام و اگر چه فرزندم ارغون فرزند غازان را بغایت دوست میدارد و چون یگانه است مفارقت اونخواهد، مرا دلخواه چنان است که او را پیش من فرستدتا باشه و طرمتای می اندازد و شیرالغومی آورد... (تاریخ مبارک غازانی ص 5)